سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوشته شده در 88/8/12:: 8:37 عصر

 

می گفت عاشقم، دوستش دارم و بدون او هیچم و برای او زنده هستم...


او رفت و تنها ماند ....


زندگی کرد و معشوق را فراموش کرد...


از او پرسیدم از عشق چه می دانی؟ برایم از عشق بگو....


گفت: عشق اتفاق است باید بشینی تا بیفتد!!!


گفت: عشق آسودگیست، خیال است... خیالی خوش...


گفت: ماندن است ....فرو رفتن در خود است....


گفت: خواستن و گرفتن و برای خود کردن است....


گفت: عشق ساده ست، همین جاست دم دست و دنیا پر شده از عشقهای زود....


گفت: عشق دروغی بیش نیست....




کلمات کلیدی :