سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوشته شده در 88/6/6:: 12:30 عصر

 

 کاش زندگی شعر بود تا برایش یک دنیا شعر می سرودم تا با آهنگش در خلوت

 بی کسی هایش هیچوقت تنها نماند کاش زندگی قصه بود تا برایش یک دریا

قصه می گفتم تا همسفر با ماهیهای آزاد همیشه اقیانوس خوشبختی را پیدا کند


 


 از عشق پرسیدم نام دیگر تو چیست؟ زبان سرخش را در آورد

و گفت: "سر سبزی که بر باد می رود"!!!

 

 

  دیر گاهیست که تنها شده ام قصه غربت صحرا شده ام وسعت درد فقط سهم

من است بازهم قسمت غم ها شده ام دگر آیینه ز من بی خبر است که اسیر

 شب یلدا شده ام من که بی تاب شقایق بودم همدم سردی یخ ها شده ام

 کاش چشمان مرا خاک کنید تا نبینم که چه تنها شده ام....

 


 

 محبت ره به دل دادن صفای سینه میخواهد به یاد یکدگر بودن دلی بی کینه

میخواهد اگر دورم ز دیدارت دلیل بی وفایی نیست وفا ان است که نامت را همیشه بر زبان دارم


 


 دلم تنگ است دلم تنگ است دلم اندازه حجم قفس تنگ است سکوت از کوچه لبریز است

 صدایم خیس و بارانی است نمی دانم چرا در قلب من پاییز طولانی است

  سر گشته ام از این همه راهی که ندارم گاهی که تو را دارم و گاهی که ندارم

 من مانده ام و لایق تیغی که نبودم من مانده ام و فرصت آهی که ندارم


 


 کنار آشیان تو آشیانه می کنم فضایه آشیانه را پر از ترانه می کنم کسی سوال می کند

 بخاطر چه زنده ای؟ و من برای زندگی تو را بهانه می کنم

 


 

  ویلیام شکسپیر میگه : زمانی که فکر می کنی تو 7 تا آسمون 1 ستاره هم نداری

یکی یه گوشه دنیا هست که واسه دیدنت لحظه شماری می کنه...


 

  




کلمات کلیدی :