نوشته شده در 88/8/12:: 8:22 عصر
وقتی ازاینجامی رفتم کسی قلبش نتپید
موقع رفتن من هیچ کسی دس تکون ندادگل اشکامو کسی ازلب گونه هام نچید
حتی جاده راهمو درس بهم نشون نداد
من بدنبال بدیهای همه خوب اومدم
لای این همه رفیق چقدر غریبه می زدم
بدجوری دلم واسه خودم می سوزه این روزا
منه دلخسته با سردرگمیام برم کجا؟
گل اشکام دیگه پژمرده شدن روگونه هام
تا ته این سفرمی رم و هیچ وقت نمیام
کلمات کلیدی :